۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

باغچه ذهن

جملات چه راست باشند و چه دروغ ، چه بخواهیم یا نخواهیم ، بر زندگی انسان تاثیر فوق العاده ای دارند. تکرار جملات تاکیدی و مثبت ، به مرور زمان باعث شکسته شدن محدودیتهای ذهنی شده و ضمیر ناخودآگاه انسان را مجددا برنامه ریزی می نماید. تکرار این جملات ، باورهای منفی را از بین می برد و در انسان روحیه و احساسی خوب و زیبا می آفریند و در مدت زمانی کوتاه ، تغییرات بزرگی را در زندگی ایجاد می کنند. 
در حالت تفکر عادی ، انرژی ذهن غیر متمرکز است اما در حالت تکرار جملات تاکیدی ، انرژی ذهن متمرکز شده و به سمت جملات تکرار شده جریان پیدا میکند. کلمات حتی بزرگترین انسانهای موفق دنیا در برنامه ی روزانه خود تکرار عبارات تاکیدی و مثبت را گنجانیده اند. مطمئن باشید معجزه این جملات را در مدت زمان کوتاهی در زندگی و کارهایتان خواهید دید.

3589doi.gif


ذهن ما باغچه است ، گل در آن باید کاشت، ور نکاری گل من ، علف هرز در آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ ، کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است 
گل بکاریم بیا تا مجال علف هرز
فراهم نشود 
بی گل آرایی ذهن
نازنین ! نازنین ! نازنین 
هرگز آدم ، آدم نشود

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

http://www.novinfun.com/upload/images/63943386399687795656.gif


رهایم كن
خیال واهی "ماتم سرایی"!
من انسانم،
نه مرغ بسمل هر سفره ی زهد ریایی
صدای نعره ی هر بی سر و پا،
- چه می آزاردم ،برپاست شب ها-
بساط سور وسات مفتخواران،
همان سوداگران و اشك كاران!
به نام و یاد آن انسان مظلوم،
دهان ها بسته اند و خسته حلقوم!
یزیدی سیرت و چشمان گریان؟!
خدایا روح شیطان گشته عریان!
من انسانم،
نه چون "‌تو" ای كلاغ پیر ،
از هر لاشه ی گندیده با لبخند گردی سیر!
محرم ماه خواب آلودن و افسانه بافی نیست،
شباهنگ بلند سینه ی سرشار از فریاد تاریخ است:
تو ای انسان،
بدان راه شرف ،آزادگی باقیست!

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

معنای عشق واقعی

راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های
دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن
در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز
عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو
زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای
تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
  یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،
تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی
نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های
مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم
بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت  همیشه عاشقت بود.
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست
شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا
فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ
مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم
برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
…….
پس ياد گرفتيد چي كار كنيد ديگه، اگه ببر به شما و همسرتون حمله كرد به
زنتون بگيد عزيزم تو فرار كن!!! من مردونه جلوي ببر رو مي گيرم!

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

زیرکی را گفتم این اجوال بین...



مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که « ولله من زنده ام ! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید ؟ اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند بی توجه به حال و احوال او رو به مردم میگویند  پدر سوخته ملعون دروغ میگوید مرده ! 
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید ، گفتند : « این مرد فاسق است و تاجری ثروتمند و بدون ارث است ، چند مدت پیش که به سفر رفته بود ، چهار شاهد عادل خدا شناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که مرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد . پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد . حالا بعد از مرگ بر گشته و ادعای حیات می کند ، حال آنکه ادعای مرد فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد . این است که به حکم قاضی به قبرستانش می بریم ، زیرا که دفن میَت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست ! 
کتاب کوچه / ص 1463 احمد شاملو



۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

با محبت شاید با خشونت هرگز



سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می‌گفتم:
بچه‌ها تنبل و بد اخلاق‌اند
دست‌کم می‌گیرند
درس و مشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلاً
تا بترسند از من
و حساب‌ی ببرند…
خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم...
چشم‌ها در پی چوب، هر طرف می‌غلطید
مشق‌ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می‌لرزید...
خوب، گیر آوردم!!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکت‌اش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
هم‌چنان می لرزید...
”پاک تنبل شده‌ای بچه‌ی بد”
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
”ما نوشتیم آقا!”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم بر کف دستش بزنم
او تقلا می‌کرد
چون نگاهش کردم
ناله‌ی سختی کرد...
گوشه‌ی صورت او قرمز شد
هق‌هق‌ی کرد و سپس ساکت شد...
هم‌چنان می‌گریید...
مثل شخصی آرام، بی‌خروش و ناله

ناگهان حمدالله، در کنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد...

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبِ ستم، دلم آتش زده بود
سرخی‌ی گونه او، به کبودی گروید...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل‌نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه‌ای یا گله‌ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه‌ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : "لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما"

گفتمش، چی شده آقا رحمان؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی‌گشته
به زمین افتاده
بچه‌ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه‌ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می‌بریمش دکتر
با اجازه آقا...

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم

منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد و کوچک
این چنین درس بزرگی می‌داد
بی‌کتاب ودفتر...

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سر خشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمی‌دانستم
من از آن روز معلم شده‌ام...
او به من یاد بداد
درس زیبایی را...
که به هنگامه‌ی خشم
نه به دل، تصمیمی
نه به لب، دستوری
نه کنم، تنبیهی
ــــــ

یا چرا اصلا! من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گره‌ای بگشایم

با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

یادی از قیصرامین پور


چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی‌عادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد پس از هر نماز
دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟
به هنگام نیّت برای نماز
به آلاله‌ها قصد قربت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینه‌ها
جمال خدا را زیارت کنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟
پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم
پر از «گلشن راز» ، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم
بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا ! دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم
                                            قیصر امین پور

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

قوانین زندگی

قوانین زندگی 


Angel_of_Light.jpg

قانون یكم: به شما جسمی داده می‌شود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید كه در طول زندگی در دنیای خاكی با شماست.


قانون دوم: در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی كرده‌اید كه "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی كنید 
قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یك سلسله دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناكام نیز به همان اندازه آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند

قانون چهارم: درس آنقدر تكرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشكال مختلف آنقدر تكرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع كنید، بنابراين بهتر است زودتر درس‌هايتان را بياموزيد

قانون پنجم: آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست كه در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید 
قانون ششم: قضاوت نكنيد، غيبت نكنيد، ادعا نكنيد،سرزنش نكنيد،تحقيرو مسخره نكنيد، وگرنه سرتون مياد. خداوند شما را در همان شرايط قرار مي‌دهد تا ببيند شما چكار مي‌كنيد.

قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنكه منعكس كننده چیزی باشد كه درباره خودتان می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.
 
قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی كردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این كه با آنها چه می‌كنید، بستگی به خودتان دارد.
 
قانون نهم: جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها كاری كه باید بكنید این است كه نگاه كنید، گوش بدهید و اعتماد كنید.
 
قانون دهم : خيرخواهِ همه باشيد تا به شما نيز خير برسد..

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

آبدارچی مایکروسافت

 www.sohagroup.com
مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید.

آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم. مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم.ر ئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.

مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند. تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم آن را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد. به زودی یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت!

او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت و سرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوری های توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟
مرد گفت: احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم.

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

به هر عابری سلام کنیم



عشق را وارد کلام کنیم
تا به هر عابری سلام کنیم

و به هر چهره ای که تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنیم

هرکجا اهل مهر پیدا شد
ما در اطرافش ازدحام کنیم

چشم ما چون به سرو سبز افتاد
بهر تعظیم او قیام کنیم

گل و زنبور، دست به دست دهند
تا که شهد جهان به کام کنیم


این عجایب مدام درکارند
تا که ما شادی مُدام کنیم

شُهره زنبور گشته است به نیش
ما از او رفع اتهام کنیم

علفی هرزه نیست در عالم
ما ندانیم و هرزه نام کنیم

زندگی در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف این پیام کنیم

«سالکا» این مجال اندک را
نکند صرف انتقام کنیم


در عمل باید عشق ورزیدن
گفتگو را بیا تمام کنیم

عابری شاید عاشقی باشد
پس به هر عابری سلام کنیم

    زنده یاد مجتبی کاشانی متخلص به "سالک"

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

شب های قدر


معنویتی نهفته در شبهای قدر

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-st.mihanblog.com
شبانگاهان که خورشید رخ در نقاب غروب می کشد و تاریکی دامن می گسترد، مرگ رنگ فرا می رسد، رنگ ها که در روز تمام چشم را پر می کردند و دیدن ورای آن را مانع می شدند، با رفتن خورشید، رخت بربسته، دیدن بی واسطه را ارزانی می دارند. رنگ ها خود پوشاننده حقایقند. ولی تاریکی درغیاب رنگ، اسرار را هویدا می سازد البته نه برای همگان که برای خاصان. شب قدر که شاه شب همه ایام است رستن از تمام رنگ ها و وابستگی ها و پیو ستن به حقیقت و بی رنگی است. " شب است خلوت توحید و روز شرک وعدد "

لیلة القدر شبى است که قرآن نازل شده است و ظاهراً مراد به قدر، تقدیر و اندازه‏گیرى است. خداى تعالى در آن شب حوادث یکسال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏نماید، زندگى و مرگ، رزق، سعادت، و شقاوت و چیزهایى از این قبیل را مقدر مى‏سازد.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-st.mihanblog.com

ندایی در وادی شب قدر
ما قرآن را، در شب قدر، فرو فرستادیم.

تو شب قدر را چگونه شبی می‌دانی؟

شب قدر، از هزار ماه بهتر است.

در آن شب فرشتگان و روح (جبرئیل)، به اذن خدا، همه فرمان‌ها و سرنوشت‌ها را فرود می‌آورند.

آن شب، تا سپیده دمان، همه، سلام است و سلامت.

آیا کدامین شب؟ این امر بزرگ چیست؟ و این شب کدام است؟

آن شب فرخنده، که قرآن فرود آمده است، چه شب است؟

آن شب که از هزار ماه بهتر است، کدام لحظات گرانقدر است؟

آن شب، که فرشتگان فرود می‌آیند، و روح (جبرئیل) نیز فرود می‌آید، کدامین است؟

آن شب، که فرمان‌ها و تقدیرها را به زمین می‌آورند، و بر طبق حکمت بر می‌نهند، و معین می‌دارند؟

آن شب، که تا سپیده دمان، همه لحظات آن، درود است و سلام، و رحمت است و سلامت، و ایمنی است و فرخندگی؟

این واقعیت بزرگ، که با "فعل مضارع" بیان شده است، و استمرار را می‌رساند چیست: "تنزل الملائکة و الروح …" فرشتگان و روح، همی فرود آیند، و همی فرود آیند، به کجا؟

آری، فرشتگان و روح، در هر سال، در شب هنگام "قدر" پیوسته فرود آیند، و به "اذن خدا"، هر "امری" و "تقدیری" را فرود آورند… این امر چگونه است؟ این فرشتگان نزد چه کسی می‌روند، و فرمان‌ها و تقدیرها را به چه کسی می‌سپارند؟ آنجا که روح بزرگ فرود می‌آید کجاست؟ و آن آستان مقدس، و مطلع نور، و مرکز ناموس، که "کل امر"، به همراه فرشتگان، به جانب آن فرود آورده می‌شود، کدام آستان است؟ در شب قدر، فرودگاه فرشتگان آسمان، در کدام سرمنزل قدس، و مهبط مطهر است؟

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-st.mihanblog.com

شب قدر است و طی شد نامه هجر
آن شب، که باید شکوائیه هجران را در نوردید، و به امید وصل و دیدار بیدار نشست، و از جام طهور "سلام"، تا "مطلع فجر"، سرمست بود، کدام شب است؟ از ابوذر غفاری روایت است که گفت: به پیامبر خدا گفتم: ای پیامبر! آیا شب قدر و نزول فرشتگان، در آن شب، تنها در زمان پیامبران وجود دارد، و چون پیامبران از جهان رفتند، دیگر شب قدری نیست (پیامبر فرمود: "نه، بلکه شب قدر، تا قیام قیامت هست."

آن شب، که شاعر حافظ قرآن، با الهام گرفتن از قرآن، آن شب را "شب وصل" می‌نامد، و نامه هجران را، در آن شب، طی شده و پایان یافته می‌خواند، کدام شب نورانی و دل افروز است؟ شبی که باید در عاشقی ثابت قدم بود، در طلب کوشید، و بیدار ماند و دیدار جست و احیا گرفت، و به نیایش پرداخت، و کار خیر کرد، و صالحات به جا آورد، و به نیازمندان رسید، و دانایی طلبید، و مذاکره علم کرد؟ شبی که در آن، کاری بی‌اجر نخواهد ماند؟ شبی که باید به یاد روی آن محبوب عزیز، و آن یار آواره از دیار، و پنهان رخسار، با دردمندی‌های عاشقانه نالید، و دیدار روی او را از خدای طلبید؟ … کدام شب عزیز است؟
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر

دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر

برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک می‌بینم شب هجر

دلم رفت و ندیدم روی دلدار
فغان از این تطاول آه از این زجر

وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فان الربح و الخسران فی التجر

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-st.mihanblog.com
 
خداوندا در این شب های قدر، منزلتی بما عطا کن
تا توفیق استجابت دعا و آمرزش گناهان از ما دریغ نگردد.

بی تردید، دانستن، فهمیدن، ایمان آوردن، چشم جان گشودن
و دل به این شبها سپردن، خود از همان توفیقات است.

امید که در چنین شبی بزرگ از این فیض و نعمات
بی بهره نمانیم و ملتمسین دعا را هم از یاد نبریم. گروه اینترنتی پرشین استار | persian-star.mihanblog.com

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

شوق دعا


باز هم سجاده وشوق دعا
لحظه های سبز بودن باخدا

باز هم عطر گل یاس سپید
یک نیستان ناله وشوروامید

بال دربال نسیم مهربان
می روم تا هفت شهرآسمان

میروم تا مبدا نور سحر
باحضور عشق باشوری دگر

می روم آنجا که دل زیباشود
قطره محو قدرت دریاشود

می روم تا آسمانی تر شوم
غرق نوروشوروبال وپرشوم

می روم تا خویش را پیدا کنم
خویش را در ناکجاپیدا کنم

ای دل اینجا لحظه ی پرواز کو
لحظه های آشنای راز کو

باید اینجا عشق را تفسیرکرد
عشق را در نور حق تکثیر کرد

عشق یعنی یک نماز از جنس نور
از سر اخلاص در وقت حضور

هم نفس بالحظه های ناب ناب
ذره ذره محو نور آفتاب

تا خدا یک لحظه ی سبز دعاست
عاشقی یک فرصت بی انتهاست

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

نکاتی برای تو


مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای قضاوت نکن.
وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  "برای چه می خواهید بدانید؟"
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
 وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
 هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش " 
   هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی
خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
 چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
 وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند
ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
شیر کم چرب بنوش.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

درس زندگی




1.از الاغ درس بگیریم
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.

مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
نکته:
مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند.
دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.
 
 
2. قبل از انجام هر کار راهکارهای متفاوت را بررسی کنیم
میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.
وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند. پس از بازگشت از نزد راهب، او به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کند.همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.
مدتی بعد مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید :" بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته". مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام.
برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود. برای این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی، بلکه با تغییر دیدگاه و یا نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری.
نکته:
تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر دیدگاه و یا نگرش ما ارزانترین و موثرترین روش میباشد.
 
 
3. در بیشتر موارد راه حل ساده تری نیز وجود دارد
در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک  مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد : شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او  اظهار داشته  بود  که  هنگام  خرید  یک بسته صابون  متوجه شده بود که  آن قوطی خالی است.
بلافاصله  با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد  کارخانه  این مشکل  بررسی ،  و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی  و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.  مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند: پایش ( مونیتورینگ )  خط بسته بندی با اشعه ایکس.
بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند  تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.    
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا،  مشکلی مشابه  نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا  یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد: تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط  بسته بندی تا قوطی خالی را باد از خط تولید دور کند!!!
نکته:
معمولا در بسیاری از موارد راه های ساده تری نیز برای حل هر مسئله و یا مشکلی وجود دارد. همیشه به دنبال ساده ترین راه حلها باشید.

زندگی یعنی چه؟


 
شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم 
زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم. 
                           سهراب سپهری

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

دزدی و انصاف


یادش بخیر، روزگاری دزدها هم باشرف بودند
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
                                           کشف الاسرار

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

حج ابراهیمی و تحلیلی بر مناسک آن



سرزمین کوهستانی مکه و اماکن تاریخی آن که مسلمین جهان ، سَیر در آن را از منظر مناسک عبادی به جای می آورند میتواند از یک جنبه یادآور شکل گیری جهان بینی توحیدی با هدایت راهبردی انبیاء الهی از ابراهیم خلیل تا خاتم النبیین(ص) باشد و اعمال و مناسک آن نیز میتواند نمادی عملی از این نگرش و جهان بینی توحیدی تلقی گردد تا مسیر و حرکت تکاملی بشر در گذر زمان دستخوش صلائق و منیت های شخصی و قومی و قبیلگی نگردد .
اینکه از آغاز اعلام این جهان بینی ، کعبه بعنوان مکان محوری و قبله واحد مسلمین تعیین گردیده و هر فرد مسلمان در هر نقطه از کره زمین درهنگام عبادت روی خود را به سوی این نقطه میگرداند و هنگام رسیدن به این نقطه حول آن و در یک جهت مشخص بعنوان طواف به حرکت در میآید حکایت از همین موضوع میتواند داشته باشد و هر حرکتی به سمت و سوی دیگر خلاف مسیر عبودیت و یا تکامل انسانی و محگوم به نابودی است ( کلُّ شیءِِِ هالِک اِلاّ وَجهَهُ ، هرچیزی نابود شدنی و هلاکت پذیر است مگر در وجه و جهت خدائی قرار گیرد) .منظره ای از این حرکت نمادین در هنگام طواف و حرکت مردم در جهتی معکوس گردش اعتباری زمان در طبقه فوقانی مسجدالحرام به گونه ای قابل رؤیت است که علاوه بر جلب نظر مسلمین شاید نظر عموم بشریت را نیز به خود معطوف مینماید ، گوئی این نقطه محور عالم است و زمین حول آن دراین جهت مشخص در حرکت است 
در مطالعات نجومی برای جهت و کیفیت حرکت سیارات و ستارگان بنا به قوانین و سنن ثابت هستی مدارگردش مشخصی ثابت شده است که کوچکترین انحراف از این مدارگردش ، نابودی و نیستی اجرام را باعث میگردد ، میتوان ادعانمود که در عالم معنا و کیفیت اعمال بشری نیز قواعد ثابت و مشخصی برای جهت گیری صحیح آن بعنوان سنن لایتغیر در نظر گرفته شده که انحراف از آن بعنوان انحراف از مدار عبودیت ، هلاکت انسانی را رقم خواهد زد .
در اینجا ذکر این نکته لازم است که پاره ای اختلافات و گاه تعارض در نحوه انجام مناسک عبادی در بین فرقه های مذهبی را که میتوان منشاء نفسانی و یا نگرشهای سیاسی بانیان آنهارا باید دخیل در موضوع دانست از این مقوله میتوان قلمداد نمود که فاصله و تفاوت ماهوی هدف و غرض از انجام نمادین این مناسک را با آنچه به روال رایج بعنوان حکم فقهی مناسک قلمداد میگردد از زمین تا آسمان باید فرض نمود و این تعارض و تفاوت گاه به حدی میرسد که مروجین و مدافعین هریک از فرقه ها دیگری را گمراه و از گروه "ضالّین " قلمداد مینمایند .

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

خاطرات یک سفر(4)


   
آخرین دیدار درمدینةالنبی
درآخرین دیدار و زیارت مسجدالنبی و در آخرین روز توقف در مدینه توفیق زیارت قبرنبی مکرم اسلام (ص) و موقعیت آن با منزل آنحضرت و نیز خانه فاطمةالزهرا(ع) و همچنین حضور درکنارمنبرو محراب پیامبر در همان مکان اولیه و نیز ستون مشهور به ستون توبه نصیب میگردد که همگان آرزوی دورکعت نماز در کنار این ستون را دارند و از ازدحام جمعیت قابل توجهی برخوردار است .
لازم به ذکراست ستون توبه به این دلیل به این نام مشهور است که بنا به روایت ، شخصی بنام ابولباب در زمان حیات پیامبر به علت ضعف ایمان ، سعایت مسلمین را در میان دشمنان آنان مینمود و چون شناسائی و مورد غضب و نفرت رسول خدا و مؤمنین قرار گرفت پشیمان گردید و گفته اند خودرا به این ستون بست و اعلام کرد تازمانی که توبه اش پذیرفته نشود همانجا خواهد ماند که به دعا و گذشت پیامبر توبه اش پذیرفته میشود و لذا این ستون بنام توبه نامگذاری گردیده است .
حرکت به سوی مکه مکرمه
برای ورورد به مکه طبق سنت رسول الله زائرین میبایست قبل از رسیدن و با آداب خاصی و در مکان مشخص لباس احرام بپوشند و باصطلاح مُحرِم گردند ، این مکان برای زائرینی که از مسیر مدینه به مکه وارد میگردند" مسجد شجره" است  این مسجد در 15کیلومتری خروجی مدینه بسوی مکه قرار داردو ظاهراًاولین مکانی است که پیامبر اسلام درآنجا آداب احرام را به حجاج عازم مکه تعلیم داده است .ادای این فریضه و آداب مربوط به آن یکی از مراسم دیدنی و واجد شور و حال خاص زائرین است که درآن زائرین با پوشیدن لباسهای سفید (که برای مردان بصورت دوتکه پارچه ندوخته بالا و پائین تنه را میپوشاند ) و زنان نیز با چادرهای سفید رنگ در قالب دستجات کاروانهای زیارتی جماعتی لبیک و تکبیرگو را به نمایش میگذارندکه توصیفی از صحنه های محشر و قیامت را به نمایش میگذارد ، در واقع حاجی با این پوشش و لبیک آماده حضور در صحنه قیامت میگردد محرمات تأکیدی این مرحله از قبیل نوع پوشش ، عدم ورود به سایه ، عدم استعمال هرگونه وسیله آرایش و عطریات، نچیدن ناخن و مو قسم نخوردت به اسامی باریتعالی همگی حکایت از آمادگی برای ورود به عالمی دارد که فی الواقع با عالم حیات مادی فاصله میگیرد و عدم تفاوت و تبعیض ظاهری در بین آنان سندی دیگر بر این مدعاست .
اطراق در مسجد شجره تا غروب به دلیل عدم امکان حرکت در سایه در هنگام روز به طول میکشد و لذا پس از ادای نماز تحیت و نماز مغرب و عشاء ساعت 7/5غروب حرکت به سمت مکه اغاز میگردد ، مسیر 450کیلومتر مدینه به مکه در ساعت یک پس از نیمه شب به پایان میرسد .
در این مرحله کاروانهای سفید پوش علیرغم خستگی طی مسیر طولانی اما تکبیر گویان آماده انجام مناسک حج ابراهیمی میگردند ، لازم به ذکراست که انتخاب این محدوده زمانی مناسبترین زمان از لحاظ عدم ازدحام جمیت نمازگزاران صبح است که تا ساعاتی دیگر سرمیرسند و لذا انجام مناسک در ازدحام حاصله از حضور آنان با سختی مواجه خواهد شد .لذا مراسم آغاز میگردد:
مراسم طواف کعبه
7دور طواف سنگ کعبه در مسیر خلاف گردش عقربه ساعت (*) و سپس ادای 2رکعت نماز طواف کعبه در پشت مکانی بنام "مقام لابراهیم" و سپس نوبت "سعی" بین صفا و مروه که تابلوهاب خاص جهت  ورود به آن را باعنوان "مسعی" نشان داده اند که آنهم 7بار تکرار میگردد . در قسمتی ازفاصله 300تا400متری بین صفا و مروه  دوچراغ سبز روشن گردیده که حجاج بعنوان حرکتی نمادین این مسیر را به صورت "هروله " یا دویدن طی میکنند که خود نمادی است ازسعی و تلاش هاحر در هنگامی که این فاصله را برای جستجوی آب با هروله در حالی طی مینموده که چشمانش به سمت جایگاهی در حاشیه دیوار کعبه است بنام حجر اسماعیل که هاجر فرزندش را برای جستجوی آب آنا قرار داده است .پس از مراسم سعی مراسم طواف نساء آنهم بصورت 7دورگردش در اطراف کعبه و سپس ادای فریضه نماز طواف نساء انجام میگردد با پایان مناسک صدای اذان صبح از مأذنه های مسجدالحرام برمیخیزد و نمازگزاران که اکنون بصورت جمعیتی متراکم در حال جرخش هماهنگ حول نطقه مرکزی و محوری کعبه اند برای ادای نماز جماعت صبح با امامت شیخ مسجدالحرام آماده میگردد با صدای "قدقامت الصلوة" جمیت متوقف و بصورت دوائر متحدالمرکزی حول نقطه مرکزی کعبه آماده قیام برای ادای فریضه جماعت میگردند و گوئی این جمعیت که از نقاط مختلف جهان و از مذاهب و فرقه های متفاوت مسلمین اینجا گردآمده اند باهم توافق نموده اند تا اتحاد عظیم ملل مسلمان را دراین مکان که قبله دلهای جمیع مسلمین است به نمایش بگذارند.
(*) - اینکه جهت حرکت و چرخش حول نقطه مرکزی کعبه بایستی از شانه چب و خلاف گردش عقربه های ساعت باشد برای من معنای خاصی را به ذهن متبادر میکرد و توضیحی در اینخصوص در هیچیک از کتب مربوط به مناسک حج در این رابطه ندیدم ، به زعم اینجانب حاجی کسی است که با ندای استغفرالله به خدای خود رجوع میکند و این رجوع طبعاًبایستی در وارسی گذشته خود و با توبه و انابه از آن توام گردد تا استحقاق پذیرش توبه را از ناحیه خالق کعبه کسب نماید و این گردش خلاف عقربه های ساعت نمادی از وارسی گذشته طواف کننده میتواند باشد که در اینجا به شکل نمادین انتخاب گردیده و انتظار عملی نودن آن در صحنه واقعی زندگی شخص بایستی مورد انتظار و درخواست باشد .
نوشته شده در ۱۳٩٠/۳/٢ساعت ۱٠:۳٠ ‎ق.ظ توسط نظرات (0)



                                            ( کوه احد )
بازدید از اماکن تاریخی شهر مدینه
دردامنه کوهی بنام صَلع ، چند مسجد تاریخی وجود دارد شامل مسجد فتح ، مسجدسلمان ، مسجدعمر، که به روال معمول کاروانهای زائرین از آنها بازدید مینمایند در این میان مسجد فتح که یادآور جنگ خندق یا احزاب و باحضور نبی مکرم اسلام(ص) است از اهمیت تاریخی بیشتری برخوردار میباشد و واقعۀ مهم کشته شدن سردسته مشرکین بنام عمربن عبدود به دست علی(ع) و نقل این جمله پیامبر : که ضربت علی فی یوم الخندق افضل من عبادة ثقلین و نحوۀ مقاتله علی(ع) درمقابل اسائه ادب دشمن ، شخصیت ممتاز و ذوالابعاد اورا به همگان نشان میدهد .
بازدید از مسجد تاریخی قُبا به عنوان اولین مسجدی که پس از هجرت به وسیله پیامبر در مدینه ساخته میشود و با گلدسته ها و مناره های سفید رنگ همچون نگینی در پهنه کویری شهر مدینه میدرخشد از جلوۀ خاصی برخوردار است و ادای نمازتحیت در این مکان بعنوان اولین بنای مسجد دراسلام صفای خاصی به دل میدهد .
بازدید از آرامگاه شهدای جنگ احد در دامنه کوه احد که بوسیله دیوار محصور گردیده و بنا روایت ، این شهدا به دستور پیامبراسلام(ص) درهمان مکان شهادتشان دفن گردیده اند که از آنجمله حمزۀسیدالشهدا عموی پیامبر و مصعب ابن عمیر قابل ذکر است ، لازم به یادآوری است کوه احد که اکنون بصورت تپۀ صخره ای نه چندان بلندی است یادآور خاطره شکست مسلمانان بعد از پیروزی در جنگ بدر است که به دلیل سهل انگاری دیدبانان لشکریان اسلام و به طمع جمع آوری غنایم پس از پیروزی اولیه و با طرفند دشمن و شایعه کشته شدن پیامبر به شکست می انجامد .
بازدید ازمساجدمحلی اطراف مسجدالنبی
ازجمله مسجد علی ابن ابیطالب بعنوان تنها مسجدی که بنام امام شیعیان و با عنوان " مسجدسیدناعلی " نامگذار ی گردیده است ، مسجدغمامه که بنا به روایتی پیامبر دراین مکان در گرمای تابستان نماز عید فطر برگزار مینمایند و دراین هنگام توده ای ابر برسرآنان سایه افکنده و آنان را دربرابرشدت گرما محافظت مینماید و به همین دلیل به این نام (غمان به معنی ابر) نامگذلری گردیده است ، مسجد مباهله به عنوان محلی که پیامبر ، مشرکین را دعوت به مباهله (لعن و نفرین طرف مقابل با حضور عزیزان و نزدیکان هرگروه) مینماید که مشرکین با دیدن پنج تن اهل البیت و جدی بودن موضوع ازقضیه تفره میروند .
مسجد قبلتین به عنوان مکانی که در آن تغییر قبله مسلمین برای اولین بار به امر خداوند از مسجدالاقصی به سوی کعبه اتفاق می افتد و بهمین دلیل مسجد "قبلتین یا ذوقبلتین " نامیده میشود .